عشق همیشگی

چه کسی میداند؟؟؟

 که تو در پیله ی تنهایی خود، تنهــــایی؟

چه کسی می داند
 
 که تو در حسرت یک روزنه در فردایــی؟

 پیله ات را بگشا،

تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایــی!
 
ازصداي گذرآب چنان فهمیدم: تندتر ازآب روان، عمرگران میگذرد.


 زندگی رانفسی،ارزش غم خوردن نيست! 


آرزویم این است آنقدرسيربخندي كه ندانی غم چيست.
 ‏
                                                                    سهراب ‏

 

تاريخ پنج شنبه 25 دی 1393برچسب:,سـاعت 1:9 نويسنده مهیار و مریم| |

واسه اونی که با اومدنش دنیام و رنگی کرد. واسه اونی که تا دنیا دنیاست میخوامش

تاريخ یک شنبه 20 دی 1393برچسب:,سـاعت 10:36 نويسنده مهیار و مریم| |

تکثیر تو در هر ثانیه از زندگیم

 

یعنی قشنگترین تکراری

 

که هیچوقت تکراری نمیشود

 

+عشقم الان خوابیده اگه بفهمه الان من کنارش نیسم اومدم اینجا ...

آخه چیکار کنم دلم واسش تنگ شده

تاريخ دو شنبه 15 دی 1393برچسب:,سـاعت 19:1 نويسنده مهیار و مریم| |

 نشستیم با هم سر سفره افطار. از صبح با هم بودیم.  با هزاران کیلومتر فاصله دلامو ن چسبیده به هم بود. 

نمیدونم چی شد آخرش یه حال عجیبی بهم دست داد. انگار یه جوری وقت خدا مال من بود. مال شنیدن دعای من

چشام ‍‍‍‍به اشک نشسته بود. از خدا خواستم عشقمون همیشگی باشه. بهش گفتم خیلی دوستت دارم

گفتم نمیشه که کسی بتونه مثل من عاشقت باشه

گفتم که حتی اگه ترکم کنی عاشقت میمونم.

چه شمع زیبایی واسه سفرمون درست کرده بود

تاريخ جمعه 12 دی 1393برچسب:,سـاعت 17:33 نويسنده مهیار و مریم| |

امروز میخوام فقط در دو کلمه توصیفش کنم:

 

                      زن کامل

 

                                

تاريخ پنج شنبه 11 دی 1393برچسب:,سـاعت 12:42 نويسنده مهیار و مریم| |

تاريخ جمعه 5 دی 1393برچسب:,سـاعت 21:0 نويسنده مهیار و مریم| |

تاريخ جمعه 5 دی 1393برچسب:,سـاعت 13:5 نويسنده مهیار و مریم| |

 

شب یلدای امسال به نیت و خیال عشقم تفال زدم به دیوان جناب حافظ این شعر اومد.

یعنی من موندم چطور حافظ شیراز سر از کار عاشقا در میاره. دقیقا وصف حال منه با این دلبر فتان و پر ناز من

جالب ابنه که میگه شب یلدا اصلا به فکرم نبودی. یعنی اگه نبودم من هیچی حافظ از کجا فهمید؟!!

خودش میدونه لحظه ای نیست گلستان خیالم عطر وجودش و نده.

عاشقشم. هر دم بیشتر از بازدم قبل و کمتر از بازدم بعد

 

مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو   جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی   نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش   که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم   هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست   که بر طرف سمن زارش همی‌گردد چمان ابرو
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی   که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو
تو کافردل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم   که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری   به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو

 

 

تاريخ سه شنبه 1 دی 1393برچسب:,سـاعت 23:57 نويسنده مهیار و مریم| |

MiSs-A