نشستیم با هم سر سفره افطار. از صبح با هم بودیم.  با هزاران کیلومتر فاصله دلامو ن چسبیده به هم بود. 

نمیدونم چی شد آخرش یه حال عجیبی بهم دست داد. انگار یه جوری وقت خدا مال من بود. مال شنیدن دعای من

چشام ‍‍‍‍به اشک نشسته بود. از خدا خواستم عشقمون همیشگی باشه. بهش گفتم خیلی دوستت دارم

گفتم نمیشه که کسی بتونه مثل من عاشقت باشه

گفتم که حتی اگه ترکم کنی عاشقت میمونم.

چه شمع زیبایی واسه سفرمون درست کرده بود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





♥ جمعه 12 دی 1393برچسب:, ساعت 17:33 توسط مهیار و مریم