عشق همیشگی

انسان که باشی ،


عاقبت یک جایی ، یک وقتی


به قول شازده کوچولو


دلت اهلیهِ یک نفر می شود !...


و دلت ،


... برای نوازش هایش تنگ می شود ؛


حتی برای نوازش نکردنش !


تو می مانی و دلتنگی ها ،


تو می مانی و قلبی که لحظه های دیدار تند تر می تپد .


سراسیمه می شوی ،


بی دست و پا می شوی ،


دلتنگ می شوی ،


دلواپس می شوی ،


دلبسته می شوی ؛


و می فهمی ،


نمی شود "انسان" بود و عاشق نبود

تاريخ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 15:25 نويسنده مهیار و مریم| |

وقتی زن میگوید ...

دلم برایت تنگ شده....

یعنی....

دوستت دارد...

اگر بگوید دوستت دارد...

یعنی دلش برایت تنگ خواهد .. شد...

جمله ی"دلم برات تنگ شده"

برای زن عمیق تر از تمام اقیانوس هاست...

فهمیدن زن سخت نیست...

فقط باید صدای ضربان قلبش را شنید...!!!

که عاشقانه می تپد ... نه بی دلیل...!!!

+ دلم واسه مهیارم تنگ شده

 

تاريخ چهار شنبه 30 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 15:14 نويسنده مهیار و مریم| |

مدتیه به اینجا به بیوفا شدیم. البته اینجا نه گرد غم میشینه نه غبار فراموشی

تازه یه اتفاقی قراره بیفته که شوقی تو دلمون انداخته که گمونم برای جفتمون بی سابقه باشه.

واقعا همه شیرینی آینده به اینه که نمیشه پیش بینیش کرد.

بعد اتفاقی که گفتم جفتمون میایم اینجا و میگیم از چیزی که فکر میکردیم بشه و چیزی که شد.

 دلم میخواد تموم دلم و جلوش پهن کنم تا ذره ذرش ه ببینه که چقدر دوسش دار         

            به هوا خواهی او ذره صفت رقص کنان             تا سراپرده خورشید درخشان بروم

   

تاريخ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 19:32 نويسنده مهیار و مریم| |

 
این پست را ســــــکوت می کنم تو بنویس ! 
تــــــــو بنویس ... 
از دلتنگی هایتــــــ، از دردهایتــــــ ، از حــــرف هایت ... 

از هرچه دلتـــــ می گوید ! 

بنویس برایـــــــــم...

 

تاريخ یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 21:24 نويسنده مهیار و مریم| |

 

شــک نکــــن ...!
" آینــــده ای " خواهـــم ساخت که ,
" گذشتــــه ام " جلویــــش زانــو بزنــــد
قـــرار نیـــســــت مــــن هــــم دلِ کس دیـــگری را بســــوزانم ...!
برعـــــکــــس کســــی را که وارد زندگیــــم میشــــود , آنـــقـــدرخوشبخت می کنــــم کـــــه ,
به هـــر روزی که جــای " او " نیـستـی
به خودت "لعنـــت " بفـــرستـی !!

تاريخ یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 20:55 نويسنده مهیار و مریم| |

هیچوقتــــــــــ نمیتوانی چیزی که قرار است از دست بدهی..

نگه داری..

تو فقط قادر هستی چیزی را که داری..

قبل از آنکه از دست برود..

عاشقانه دوست داشته باشی

+ادامه مطلب واسه عزیز دلم


ادامـه مطـلب
تاريخ یک شنبه 13 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 20:35 نويسنده مهیار و مریم| |

اندازه دونه دونه برفایی که میاد دلتنگتم و دوستت دارم. دلم آغوش گرمت و میخواد تا موهات و نوازش کنم و به برف نگاه کنیم.

 

 

تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 11:33 نويسنده مهیار و مریم| |

تاره به این نتیجه رسیدم که حدی واسه دوست داشتن نیست. 

هر روز فکر میکنم که بی نهایت دوسش دارم. اما فردا که میشه میبینم بیقرار ترو مشتاق تر و دلتنگ تر و عاشق تر از دیروزم

بالاترین هنر زندگیم باید این باشه که همیشه پیشم بمونه.

با خودم میگم. وقتی چشاش تو عکس اینجور من و مجذوب خودش میکنه.....

اگه رو در رو ببینمش و گرمای نگاهش روی صورتم بشینه اونوقت .......

عزیز دل نازنینم. خیلی دوستت دارم

 

 

تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 11:20 نويسنده مهیار و مریم| |

یک روز رسد خوشی به اندازه ی کوه

یک روز رسد غمت به اندازه ی دشت

افسانه ی زندگی چنین است گلم

در سایه ی کوه باید از دشت گذشت

 

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

ادامـه مطـلب
تاريخ جمعه 11 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 8:49 نويسنده مهیار و مریم| |

اگه یه غریبه هستی و گذارت اینجا افتاد بشین تا تعریف کنم ماجرای عشق پرهام و پرند رو

یعنی ظاهرا هیچیمون با هم جور نیست. سنمون ، فاصلمون، موقعیت زندگیمون 

یعنی بقول خودش دنیا هم به ما میگه ما مال هم نیستیم

اما با هم حرف زدیم و دلمون گرفتار هم شد. من که الان دنیا رو به یه تار موَش نمیدم. 

اینقدر دوسش دارم که همه لحظه های زندگیمو پر کرده. صداش، حرفاش و اصلا وجودش تموم لحظه هام و پر کرده. 

با نارحتیش به هم میریزم و با خوشحالیش آسمون زندگیم آفتابی میشه

میدونم که با همه وجودم سعی میکنم تا همیشه ی زندگیم نگرش دارم.

کاش هیچوقت جز خنده رو لباش نشینه

 

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 20:4 نويسنده مهیار و مریم| |

خیلی دوستت دارم

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 15:7 نويسنده مهیار و مریم| |

 

سلام زندگی

حالم خیلی خوبه

صبح اول وقت تو خیابونا قدم زدم تنها فقط برای دل خودم

شاید تو خود من شدی که توی تمام لحظاتم هستی

انرژی زیاد دارم میخونم

♫♫♫

هر روز خورشید از پشت شیشه

نشسته ببینه کی از خواب پا میشه

بی تاب بوده تا بچرخه زمین

♫♫♫ 

میسوزه دلش ولی داره آب میشه

گنجشک شیطون توی کوچه

آروم به شیشه زد نوکهاشو

میخواست بگه آروم در گوشت

صبح شد بازم خورشید زده پاشو

تا پا نشی پنجره باز نمیشه

تا تو نخندی روز آغاز نمیشه

♫♫♫

زیبایی زیبایی گلدون شمعدونی

صورتت سرخ ساقه هات سبز

اما خودتو  بنفش میدونی

♫♫♫

گلدون پاشو بارون زده تا پا نشی حالم بده

گل جون چشاتو باز کن

گل جون بخند و ناز کن

♫♫♫

کنار ساقه ی تنت یه غنچه ی تازه زده

پاشو که امروز وقتشه

پاشو غنچه تو باز کن

♫♫♫

به ماچه که کلاغه قار قار میکنه

مارو که هر روز صبح گنجشکه بیدار میکنه

گنجشک جون سلام امروزم سلام

جای جواب سلام ببین داره چیکار میکنه

بال میزنه و میاد پشت شیشه

نوک میزنه تا ببینی خوشحال شی

با رفیقاش جیک میزنه جیک

تا صداشو بشنوی سرحال شی

♫♫♫

زیبایی زیبایی گلدون شمعدونی

صورتت سرخ ساقه هات سبز

اما خودتو  بنفش میدونی

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 9:11 نويسنده مهیار و مریم| |

آفریدگار چشمان " من "

پرستیدن دارد

 

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 8:26 نويسنده مهیار و مریم| |

 

گیرم تمام دنیا بگوید ما مال هم نیستیم

ما به درد هم نمیخوریم!نه!ما به درد هم نمیخوریم...

ما کنار هم دردی نداریم...مگر نه؟

گیرم برای زیر یک سقف رفتن

عشـــــــق

آخرین معیار این جماعت باشد

گیرم دوست داشتن بدون سند حرام باشد

عجیب باشد...

باور نکردنی باشد...

گیرم تا آخر عمر تنها بمانم...

گیرم هرگز دستانت در دستانم قفل نشود...

گیرم آغوشت هیچگاه مال من نشود...

من امــــــــا...

گیر این گیرم ها نیستم...

من...

تا ابد

گیر چشمان توام...

گیر دوست داشتنت....!!!!!

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 7:44 نويسنده مهیار و مریم| |

 

مـن یـکـــــ زنــ ـــ ــم ...

هـــر چـقــدر هـــم که ادای محـکــم بــودن را دربـیــاورم !

هـــر چـقــدر هـــم که ادای مسـتـقــل بـــودن ...

ایـنــکه " مـمـنـ ــون " !

خـــودم از پـسـش بــرمی آیــــم ...

بـاز هـــم تـه تهـــش ...

بـه آن سـیـنــه پـهــن مــردانـه اتـــــــ نـیــاز دارم !

بـه دسـتـــــ هــایــت حـتــی ...

نـمــی دانـی چـه لــذتــی دارد ...

وقـتــی " تـ ــ ـو " از خـیــابــان ردم  کـنــی...!

تاريخ سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 6:45 نويسنده مهیار و مریم| |

دلم حضور مردانه میخواهد !!!نه اینکه مرد باشد...

حرفش

قولش

فکرش

نگاهش...

قلبش و...

انقدر که بتوان تا

بینهایت دنیا به او اعتماد کرد

تکیه کرد...

ادامه مطلب مورد نظر رمز دارد.
لطفا رمز عبور مربوط به مطلب را وارد کرده ، دکمه تایید را کلیک کنید.

لطفا کسی رمز نخواد...فقط مخاطب خاصم



ادامـه مطـلب
تاريخ یک شنبه 6 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 6:57 نويسنده مهیار و مریم| |

یه جورایی انگار اون جایی که فکر میکنم پیشش ندارم. شاید اشتباه میکنم اما به نظر من ادم ممکنه به خیلیا اعتماد داشته باشه اما دوستشون نداشته باشه. اما حتما به کسی که دوستش داره اعتماد داره.

احساس بدیه وقتی بشرط دسترسی به همه کنجای خلوتت مورد اعتماد قرار میگیری

شاید من اشتباه میکنم.

شاید هم اون

ولی کاش بدونه اینکه چک کنه قبول میکرد که تمومه قلبم مال اونه

اگه هم قبول نمیکنه لابد از ندانم کاریه منه

 

تاريخ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 21:10 نويسنده مهیار و مریم| |

نسیمی کز گل آن کاکل آید

مرا خوشتر زبوی سنبل آید

چو شب گیرم خیالت را در آغوش

سحر از بسترم بوی گل آید

   اینجوری که کشف کردم یه جز جدا نشدنی دوست داشتن کاش های مخصوص اونه که انگار تمومی نداره

کاش میشد ایدیشو داشته باشم

کاش میشد صداشو بشنوم

کاش میشد عکسش و ببینم

کاش میشد شمارشو داشته باشم

کاش میش هر وقت بخوام صداشو بشنوم

کاش میشد هر وقت بخوام ببینمش

کاش میشد نزدیک هم باشیم

کاش همیشه کنار من بود

انگار هنر دوست داشتن فقط رسیدن به کاش ها نیست. 

بلکه...............

قدر اون چیزایی که داری دونستن هم هست

تاريخ شنبه 5 بهمن 1392برچسب:,سـاعت 13:19 نويسنده مهیار و مریم| |

MiSs-A