یلدای 93
شب یلدای امسال به نیت و خیال عشقم تفال زدم به دیوان جناب حافظ این شعر اومد.
یعنی من موندم چطور حافظ شیراز سر از کار عاشقا در میاره. دقیقا وصف حال منه با این دلبر فتان و پر ناز من
جالب ابنه که میگه شب یلدا اصلا به فکرم نبودی. یعنی اگه نبودم من هیچی حافظ از کجا فهمید؟!!
خودش میدونه لحظه ای نیست گلستان خیالم عطر وجودش و نده.
عاشقشم. هر دم بیشتر از بازدم قبل و کمتر از بازدم بعد
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرو | جهان بس فتنه خواهد دید از آن چشم و از آن ابرو | |
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستی | نگارین گلشنش روی است و مشکین سایبان ابرو | |
هلالی شد تنم زین غم که با طغرای ابرویش | که باشد مه که بنماید ز طاق آسمان ابرو | |
رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم | هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو | |
روان گوشه گیران را جبینش طرفه گلزاریست | که بر طرف سمن زارش همیگردد چمان ابرو | |
دگر حور و پری را کس نگوید با چنین حسنی | که این را این چنین چشم است و آن را آن چنان ابرو | |
تو کافردل نمیبندی نقاب زلف و میترسم | که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو | |
اگر چه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری | به تیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو |
نظرات شما عزیزان:
بمنم سربزن منتظرمممم