لمس کن
لمس کن کلماتی را که برایت می نویسم
تا بخوانی و بفهمی چقدر جایت خالیست ...
تا بداني نبودنت آزارم مي دهد ...
لمس کن نوشته هایی را که لمس ناشدنیست و عریان ...
كه از قلبم بر قلم و كاغذ مي چكد
لمس کن گونه هایم را که خيس اشك است و پُر شیار ...
لمس کن لحظه هایم را ...
تویی که می داني من چگونه عاشقت هستم٬
لمس کن این با تو نبودن ها را
لمس کن
+عشقم سفر رفت قول داده بود مدام تماس بگیره اما...
+بعد 3 روز زنگ زد که نتونستم باهاش حرف بزنم
+حتما خوش بوده که منو از یاد برده
+سرد شدنش و فاصله گرفتنش حس کردم میگه اینطور نیس اما من حس کردم
نظرات شما عزیزان: